🌱از جمله شبهات جداً عوامانه کافران، که پنداشته اند از منظر قرآن جایگاه تفکر و خرد در قلب (به معنای رایج آن در فارسی) است که گویا خداوند در هر جا از قرآن امر به تفکر با قلب میکند، اشاره به قلب صنوبری در سینه انسان که باعث جریان خون در بدن است می کند! نشر این برداشت توسط ملحد حاکی از شدت کم دانشی یا غرض ورزی است.
💯 سه جواب به این شبهه در اینجا ارائه می دهیم:
1- نخست انکه اگر مراد از قلب، قلب صنوبری است؛ باید این معنا جامع تمامی استعمالات عرب باشد و اگر یک مثال نقض بر خلاف چیزی که ملحد ادعا نموده یافت شود؛ تمامیت دلیل او از بین خواهد رفت. و البته این گونه مصادیق نقض برای معنایی غیر از قلب صنوبری جدا زیاد است؛ مانند بیان شیوای امیربیان علی علیه السلام در نهج البلاغه:
قال ع لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ
ترجمه: زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.
📕نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 476
با بیان حضرت روشن است که مراد از قلب، قلب صنوبری نیست بلکه خرد وعقلانیت انسان مراد است حتی در بین عرف هم چنین حکایتی که انسان نخست فکر میکند بعد سخن میگوید زبان زد است. بنا بر این با همین مثال میتوان گفت مدعای ملحدان نقض شده است.
2- در احادیث و روایات به جایگاه عقل که مغز است اشاره شده و ملحد بی خرد چنین القا میکند که گذشتگان در بوته ای از تاریکی و بی سوادی رشد یافته اند درحالیکه علم امروز وامدار گذشتگان خود است و اگر آنان نبودند علم چنین جایگاهی نداشت. بصورت مختصر تنها اشاره به احادیثی که جایگاه عقل را بیان کردند اشاره میشود:
وَ أَیْنَ مَوْضِعُ الْعَقْلِ مِنَ الْبَدَنِ... وَ مَوْضِعُ الْعَقْلِ الدِّمَاغُ
از امام پرسیده شد جایگاه عقل کجاست؟ امام فرمود مغز است.
📗 تفسیر القمی، ج2، ص: 238، تحف العقول، ص: 371، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج14، ص: 141
و یا در کتاب الکافی در بخش دیات بابی است به نام «بَابُ الرَّجُلِ یَضْرِبُ الرَّجُلَ فَیَذْهَبُ سَمْعُهُ وَ بَصَرُهُ وَ عَقْلُه» که از جمله احادیث آن چنین است:
محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد و علی بن إبراهیم عن أبیه جمیعا عن ابن محبوب عن جمیل بن صالح عن أبی عبیدة الحذاء قال: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع- عَنْ رَجُلٍ ضَرَبَ رَجُلًا بِعَمُودِ فُسْطَاطٍ عَلَى رَأْسِهِ ضَرْبَةً وَاحِدَةً فَأَجَافَهُ حَتَّى وَصَلَتِ الضَّرْبَةُ إِلَى الدِّمَاغِ فَذَهَبَ عَقْلُهُ....
ترجمه: به ابو جعفر باقر (ع) گفتم: اگر مردی با عمود خیمه بر سر کسى بکوبد که فرق سر بشکافد و به مغز سر آسیب برسد و عقل را مختل کند، تکلیف این مرد چیست؟ ابو جعفر گفت: اگر عقل تا آن حد مختل شود که مضروب نداند نماز چیست و نداند چه مىگوید و چه مىشنود، باید یک سال تأمل کنند.....
📒 الکافی (ط - الإسلامیة)، ج7، ص: 325 (به سند صحیح)
تمامی این روایات به جایگاه عقل اشاره دارد و اگر در زبان عرب کاوش شود میتوان شواهد بسیاری مانند آن آورد.
3- اگر بر فرض جوابهای فوق نبود، باز نمیتوانستیم ضرورتاً قلب را به معنا صنوبری بگیریم؛ زیرا در لغت اصل معنای قلب، دگرگونی یا انقلاب است و در استعمال، هم به معنای قلب صنوبری کاربرد دارد و هم به دیگر معانی مانند عقل و تفکر که این معنا در کتب لغت مشهود است. از این رو یکی از مترادفات عقل را میتوان قلب نام برد.
و قد یعبر بالقَلْبِ عن العَقْل، قال الفراءُ فی قوله تعالى: إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ؛ أَی عَقْلٌ. قال الفراءُ: و جائزٌ فی العربیة أَن تقولَ: ما لَکَ قَلْبٌ، و ما قَلْبُک معک؛ تقول: ما عَقْلُکَ معکَ، و أَین ذَهَبَ قَلْبُک؟ أَی أَین ذهب عَقْلُکَ؟ و قال غیره: لمن کان له قَلْبٌ أَی تَفَهُّمٌ و تَدَبُّر
گاهی از عقل تعبیر به قلب میشود و فراء میگوید آنچه که در آیه قرآن به قلب اشاره شده (بى تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتى است براى کسى که قلب دارد) به معنای عقل است بنابرین در زبان عربی جائز است گفته شود ایا برای تو قلبی است؟ (که مراد همان عقل است)...
📙لسان العرب، ج1، ص: 687
📘تهذیب اللغة، ج9، ص143
📒الصحاح، ج1، ص204
با بیانات پیشین روشن شد که قلب در کنار معنای قلب صنوبری مجازاً معانی دیگری دارد که بعضی چنین تعبیر آورده اند:
یطلقُ على النّفسِ النَّاطقةِ و الرّوحِ و العقلِ و العلمِ و الفهمِ مجازاً؛
ترجمه قلب مجازا اطلاق بر نفس ناطقه و روح انسانی ،عقل ،علم و فهم میشود.
📕الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول، ج2، ص: 408
جالب آنکه در روایتی طولانی نیز از امام کاظم در تفسیر قلب، معنای عقل را برای آن ذکر کرده است.
یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ- إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ یَعْنِی عَقْل
اى هشام- خداى تعالى در کتابش میفرماید (ق:37) همانا در این کتاب یادآورى است براى کسى که قلب دارد (یعنى عقل دارد)
📒الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 16
همچنین شارح این حدیث ملاصالح مازندارنی در شرح این فراز حدیث می گوید:
إطلاق القلب على العقل شایع لغة و عرفا و بذلک فسّره القرّاء أیضا فی هذه الآیة
اطلاق قلب بر عقل در لغت و عرف چیزی شایع است و بخاطر همین قراء همینگونه آیه را تفسیر نمودند.
📕شرح الکافی-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندرانی)، ج1، ص: 175
بنا بر این قلبی که در قرآن از آن سخن رفته نمیتواند قلب به معنای عضوی از بدن باشد. چرا که در آیات قران قلب افزون بر آنچه ذکر شد :
- زنگ میزند و تیره میشود، البته در اثر اعمال بد:
کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ. مطففین ۱۴.
هرگز بلکه اعمالشان بر قلوب آنها زنگ گذاشته است.
- قلب مریض میشود (نه فقط از لحاظ طبیعى) بلکه از لحاظ عدم استقرار ایمان و بودن هواهاى شیطانى در آن فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ. احزاب-۳۲(۳). فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً بقره-۱۰(۴).
- به قلب مهر زده میشود و چیزى نمىفهمد. خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ بقره-۷(۵).
- قلب گناهکار میشود وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ بقره-۲۸۳(۹). إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما تحریم- ۴(۱۰). وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ بقره-۲۲۵(۱۱).
🔎مشخص است که منظور قرآن این نمیباشد که عضوی از بدن شما بدلیل عدم استقرار ایمان مریض میشود یا عضوی از بدن گناهکار میشود یا در اثر اعمال بد زنگ میزند یا تیره میشود. بلکه منظور چیزی فراتر از عضوی از بدن انسان میباشد.
✳️ در ادبیات عرف، قلب را برای عقل، عواطف و احساسات به کار می برند. از این رو در تعابیر عرفی، اطمینان، سکینه و آرامش به دل و قلب نسبت داده می شود.
بنا بر این در قرآن تعبیر از قلب علاوه بر عقل، برای وجدان و روح انسانی،نیز تعبیری رایج و متداول است و چنانچه پیشتر گذشت در کتب لغات هم به آن اشاره شد.
چند آیه دیگر:
*«کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»؛
این گونه خداوند بر دل هر متکبّر جبّارى مُهر مىنهد!
*«وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْب»؛ و در دلهایشان رعب افکند.
*«کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ»؛ خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته است.
*«وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَة»؛ دلهاى آنان را سخت و سنگین نمودیم.
*«خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»؛ خدا بر دلهای آنان مهر نهاده.
*«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنین»؛ او کسى است که آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل کرد.
*«أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مىیابد!.
و ...
⭐️ روشن و واضح است که مراد از قلب در این آیات، قلب صنوبری نیست بلکه مراد از قلب همان وجدان و روح انسانی، و اشاره به یکی از قوای نفس است.
«أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ» حج، 46.
آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایى داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند یا گوشهاى شنوایى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهاى ظاهر نابینا نمى شود، بلکه دلهایى که در سینه هاست کور مى شود
نسبت دادن کوری و نابینایی به قلب در این آیه، خود دلیل بر این است که مراد از قلب، قلب صنوبری در بدن نیست
. صدر" به معنای دات و سرشت هم می آید و منحصر به قفسه سینه نیست. با توجه به استدلال ملحدین واژه صدر در آیات زیر باید به معنای قفسه سینه باشد، چگونه این آیات را معنا می کنید؟
«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»؛ آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم. (انشراح، 1)
«قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری»؛ (موسى) گفت: «پروردگارا! سینهام را گشاده کن. (طه، 25)
«وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»
و اینها براى این است که خداوند، آنچه در سینه هایتان پنهان دارید، بیازماید و آنچه را در دلهاى شما (از ایمان) است، خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سینه هاست، با خبر است. (آل عمران، 154)
«یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»
اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است و درمانى براى آنچه در سینه هاست (درمانى براى دلهاى شما) و هدایت و رحمتى است براى مؤمنان! (یونس، 57)
«وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ»؛ و آنچه در درون سینه هاست آشکار مى گردد. (عادیات، 10)
💥 نگهداشتن راز در سینه نیز ، یک اصطلاح است که در فارسی و عربی امروزی نیز کاملا آشکار است و به معنای پنهان نگداشتن، یک امر است. صدر نیز مثل قلب در جمله معنای پیدا میکند. برای مثال این جمله "اثنونى صدره على البغضاء"
یعنی «کینۀ من را به دل گرفته است» پس در صدر در آن به معنای مرکز عواطف به کار رفته است.
۱۷۹ اعراف میگه جهنم را از جن و انس پر میکنیم چون آنها قلبهایی دارند که فکر نمیکنند وچشمهایی که نمیبینند و گوشهایی که نمیشنوند.
اینجا به وضوح تفکر را به قلب نسبت داده و محمد نمیدانسته که کارکرد مغز چیست و الا یک کلمه می آورد.
این کتاب اگر کامل است باید جوری بیان میکرد که امروز برای ما شبهه ناک نباشد.
تف به شرف نداشته یتان که برای پول و قدرت ، جهلیات را گسترش میدهید.
**** ** *** **** * ** ******* *** * ******